جشنواره یا پشمواره؟ مسئله این است
نقدی بر چگونگی های برگزاری یک جشنواره ادبی

چهارشنبه 17 مهرماه 1392 بود که اختتامیه هشتمین جشنواره شعر و استان بعد از 5 سال برگزار شد و برگزیده هایش معرفی شدند. تاکید من به «بعد از 5 سال» از دو جهت اهمیت دارد. نخست آنکه چرا در این مدت این این جشنواره که معتبرترین جشنواره ادبی استان بود، برگزار نشد و دوم آنکه اکنون که برگزار شده، چرا اینقدر دچار ضعف ها و کاستی های فاحش شده است.
خوشبختانه من جزو برگزیده های این جشنواره بودم و این خود این نوشتار را از هرگونه شائبه ی غرض ورزی و حسادت مبرا می کند. واقعیت آن است که جشنواره شعر و داستان با آن سابقه درخشان به روز و روزگاری دچار شده است که ساده ترین و بدیهی ترین مولفه های یک جشنواره ادبی را ندارد. ممکن است مسائل و مشکلاتی که من روی آن ها انگشت خواهم گذاشت، به مذاق بعضی از داوران و برگزیدگان جشنواره خوش نیاید و ایشان بگویند برگزار شدن این جشنواره زحمات فراوانی را می طلبید. همین ابتدا بگویم که این نوشتار قصد ندارد زحمات برگزار کنندگان را زیر سوال ببرد؛ چون من معتقدم که برگزار شدن این جشنواره هرچقدر هم که ضعیف باشد، از برگزار نشدن آن بهتر است.
نخستین و مهمترین مشکلی که در جشنواره به چشم می خورد، ترکیب هیات داوران به ویژه در بخش شعر نو فارسی بود. نخست می خواهم پرسشی درباره داوری داشته باشم و که اساسن داوری یک جشنواره ادبی چه مولفه هایی باید داشته باشد و یک داور خوب کیست؟ عبدالحسین زرین کوب در پیشگفتار کتاب «نقد ادبی» خود، سنجش اثر هنری یک امر متذوقانه می داند. اما معنای این سنجش متذوقانه چیست؟ آیا هر ذوقی می تواند معیار یک سنجش محکم و مستدل باشد؟ آنچه که مسلم است اگر پاسخ این پرسش آری بود، بی تردید نمی توانستیم فاصله ای میان آثر خوب و بد متصور باشیم. پس یک سنجش متذوقانه خوب سنجشی است که سنجشگر ذوق خود را به واسطه دانش انتقادی
پرورده باشد و سلیقه اش بی معیار نباشد. بنابراین نتیجه ای که می توان گرفت این است که یک داور خوب داوری است که سلیقه اش با معیار باشد و معیارهایش مبتنی بر دانش انتقادی. از طرف دیگر یک داوری خوب داوری است که مبتنی بر یک پیش داوری جهت دار نباشد. مثالی روشنی که می توانم بزنم و اتفاقن در نسبت با جشنواره هم بسیار صادق است این است که داور از پیش شاعر و متن او را نشناسد و یا با او رابطه مستقیم نداشته باشد.
عمده داورانی که در جشنواره هشتم انتخاب شده بودند، از استان بودند. این مسئله باعث به وجود آمدن پیوندی میان شاعر و داور می شود. علیرغم اینکه آثار به صورت بی نام به دست داور می رسد، اما همه کسانی که در هوای شعر زنجان تنفس می کنند از شعر یکدیگر که عمومن در فضای مجازی منتشر می شود یا در محافل ادبی خوانده می شود، خبر دارند و این خود باعث به وجود آمدن یک پیشداوری مستقیم نسبت به آثار می شود. این پیشداوری مستقیم در داوری آثار رسیده به جشنواره هشتم به شکل فاحشی به چشم می خورد. داوری که شاعران کارگاه شعر خود را برگزیده کرده بود و خواسته بود به تعبیر خودش به دیگران اثبات کند که کارگاه او آنقدر پربار است که شاعرانش همه جوایز جشنواره را درو می کنند.
سویه دیگر ضعف این داوران، فقر اندیشه انتقادی است. با شناخت دقیقی که از تک تک این داوران گرامی دارم، می توانم بگویم این دوستان در همه چیز متخصص هستند الا نقد ادبی، این نکته را به شهادت آثار و دیده ها و شنیده ها در این چند سال فعالیت ادبی ام می گویم و حاضرم نکته به نکته و پاره به پاره ضعف این دوستان در اندیشه انتقادی را روشن کنم. این ضعف حتی شامل اکبر اکسیر هم می شود که با یادداشت های سبک سرانه اش مطبوعات را پر کرده است.
من نمی دانم داوری که نمی تواند یک استعاره ساده را در شعر تشخیص دهد و صرفن حرف های هایدگر و... را بی آنکه فهمیده باشد؛ لق لقه زبان خود دارد؛ چگونه می تواند داور یک جشنواره ادبی باشد؟ واقعیت این است که شاعر خوب بودن الزامن به معنای منتقد و داور خوب بودن نیست. این که یک شاعر، گیرم اکبر اکسیر یا دیگری باشد؛ در عالم شعر موفق است به معنای این نیست که می تواند در داوری هم موفق باشد. در همین زنجان خودمان بارها و بارها در جلسات و محافل ادبی حرف ها و بیاناتی را از این دوستان داور شنیده ام که جای هرگونه بحث درباره خرد انتقادی را باقی نمی گذارد. کسی که در مواجهه با این گزاره «دیوار فریاد می کشد» می گوید: «مگر دیوار فریاد می کشد؟» طبیعتن مبنای هستی شناسانه نظام تخییلی شعر را زیر سوال می برد، حال آنکه در شعر خود او و در هر شعر دیگری این نظام تخییلی را می توان سراغ جست و اساسن این امر خود یکی از مولفه های شعر بودن یک متن است. حال چنین فردی چگونه می تواند آثار ادبی را به داوری بنشیند؟
البته باید متذکر شد که تنها قسمتی از مسوولیت این ضعف ها به عوامل اجرایی برمی گردد و الباقی تقصیر مسوولین اداره ارشاد است که در همه چیز صاحب نظرند جز فرهنگ و هنر. الزاماتی که این مسوولین نابلد برای جشنواره هشتم تراشیده بودند؛ منجر به این شده بود که جشنواره دچار چنین ضعف های فاحش شود.
در یک شمای کلی می توان گفت جشنواره هشتم جشنواره ای بود که از هرلحاظ، از مجری برنامه اختتامیه گرفته تا داوری؛ شایسته اسم و رسم این جشنواره و ادبیات استان نبود. جای بسی افسوس است که جشنواره ای که حسین منزوی در آن به داوری پرداخته است، به چنین روزی بیفتد. یک مقایسه ساده بین جشنواره هفتم و هشتم می تواند بیانگر این باشد که در طول این 5 سال چه مقدار عقب نشینی کرده ایم. مجموعه این ضعف ها باعث می شود که بتوانیم بگوییم: «جشنواره یا پشمواره؟ مسئله این است».
کامنت ها:
تذکر: از دوستان و دشمنان عزیز که قصد کامنت گذاشتن دارند خواهش می کنم اندکی جرات به خرج داده و نام واقعی اشان را ضمیمه کامنت کنند. این وبلاگ و این مطلب روضه ی مش قنبر نیست که چند خانباجی حرف های خاله زنکیشان را در آن درج کنند. مسئله اصلی نقد است پس خواهشن اگر نقدی هم به دیدگاه من دارید، بزرگ و بالغ باشید و به ادبیات آدمیزاد بنویسید.
پریسا امامی: فکر می کنم شما این پست را فقط ب خاطر آن یک نفر نوشتید که ب قول شما بچه های کارگاه خودش را برگزیده کرده!!
عجیبه که فکر می کنید می تونید درباره ی همه اظهارنظر کنید.
کسی که نقدش کردید حداقل ده سال از شما بزرگتره و یعنی ده سال بیشتر از شما در عرصه ی ادبیات بوده چه خوب چه بد!
همه ی زمزمه ها رو همون روز شنیدیم که بچه های کارگاه خودش را برگزیده کرده... کسی نیست بگوید دو داور دیگر هم بودند که نه از بچه های کارگاهشان بودند نه فامیل شان بودند!
واقعا مایه ی تاسفه این فکرها از جانب شما که خودتون رو منتقد می دونید... و ب اختلافات دامن می زنید و این بزرگ ترین ضربه است ب پیکره ی ادبیات زنجان.
پاسخ:
محسن احمدی: سپاسگزارم از اینکه حداقل جسارت نوشتن نامتان را در کامنت داشتید. این مسئله که ایشان و یا هرکس دیگری ده سال از من بزرگتر است دال بر برتری و یا کهتری نیست. این مسئله دقیقن از فقدان اندیشه انتقادی مایه می گیرد. هدف من هم نه تفرقه افکنی بلکه نقد بود. این خاصیت ذهن های کوچک اندیش است که نقد و انتقاد را تفرقه بدانند. من حتی درباره محمدرضا شفیعی کدکنی و عبدالحسین زرین کوب هم اظهار نظر می کنم. اگر کسی جسارت این را داشت که وارد عوالم هنر شود، باید پی این چیزها را به تن بمالد. من با همان فرد دوستی دیرینه ای دارم و بیرون از گود ادبیات هم رفاقتمان پابرجاست، اما نقد این چیزها را برنمی تابد.
اولن جمله مذکور من نقل از خود ایشان بود و پیامکش هم موجود است. دو دیگر آنکه تاکید من بیشتر به فقدان اندیشه انتقادی در بین داوران بود و منظورم حتی متوجه اکبر اکسیر هم بود. این فقدان به روشنی قابل اثبات است. شما و یا هرکس دیگری اگر توان و حوصله اش را داشتید وارد گفت و گو(تاکید می کنم «گفت و گو») شوید تا اثباتش کنم.